تلنگری به خودم ودیگران

خیلی دلم از خودم از عملم از رفتارم از اخلاقم گرفته نمی دونم اون دنیا جواب خدا رو چجوری بدم اینقدر از خودم بدم میاد که گاهی وقتا فکر خودکشی بسرم میزنه طوری رفتار میکنم (ظاهری)همه فکر میکنند آدم نسبتا خوبیم ولی کسی از باطنم خبر نداره که از خودم کثیفتر تو دنیا وجود نداره از آدمای دورو مثل خودم متنفرم همه ی عزیزانمو از اطراف خودم دور کردم بعد پیش خودم همه ی آدمارو بد فرض میکنم الا خودم .با این وجود که میدونم خودم خراب عالمم فکر میکنم بچه مسلمونم پیرو اهل بیتم درصورتی که حضرت محمد(ص) گفته:هر کسی بیکار باشه یا خودشو مثل انگل بچسبونه به کسی در کل تنبلی کنه دشمن من وخداست (تقریبا چیزی با این مضمون).فقط ادای مسلمونا رو درمیارم خیلی از خودم متنفرم.تنها امیدم به خداست که منو درستم کنه دارم از این درد میمیرم فکر اینم که دشمن خدا باشی آدمو میکشه چه برسه به این که واقعا دشمن خدا باشی تازه این مثال کوچکی از رفتارم بود اگه بخوام بنویسم فقط باید چند روز تایپ کنم.نمیدونم باید چکار کنم کاش یه کسی بود راهنماییم میکرد!!!

در اطرافم کسانی هستند که فقط بلدن نق بزنند همیشه گرفتاریهایی که خودشون بسر خودشون آوردنو به کسای دیگه نسبت میدن همچین گرفتار دنیا شدن که دیگه کاری بخدا وآخرت ندارن یکی بفکر خونشه که مثلا مدل مبلش چی باشه فرش دستباف داشته باشه یکی بفکر جمع کردن وسایل قدیمیه ،یکی بفکر عمل کردن دماغشه ،یکی فقط پای ماهواره فیلم و سریالای مزخرفو برنامه های پوچو نگاه میکنه،حالا خودشون هیچ بچه هاشونم مثل خودشون تربیت کردن. دخترهام بفکر اینن که کدوم خواننده خوشکلتره کدوم قشنگتر میرقصه خلاصه تمرین رقص و آرایش و خودشونو بصورت عروسک در بیارن تا چهارتا پسر بهشون بگن چقدر خوشکل شده از این مزخرفات، پسراهم همیشه دنبال اینند که دخترا از چی خوششون میاد فلان لباسو بپوشن فلان کارو بکونند که یه دختر باهاشون رفیق بشه واسه اهداف کثیفشون.بعد یه پوسته ای بنام اسلام دارن وکارای کثیف و دور از انسانیتشونو زیر این پوسته مخفی کردن.کاش واسه یبارم که شده بفطرتمون رجوع کنیم ببینیم خدا از ما واقعا این کارا رو خواسته؟

تو هرچی سایته میبینی همش در مورد عشق و شکست عشقیو اینجور موارده آخه یکی نیست بگه اصلا میفهمین عشق چیه که هرکی رابطه دوست دختر پسریش بهم میخوره میاد یه وبلاگ میزاره! حرمت عشق خیلی بالاتر از رابطه های کثیفیه که ما واسه خودمون درست کردیم.

همه کارامون برخلاف دینمونه بعد از خدا گلایه میکنیم .

"خدا میگه هر بدی یا ظلمی که بسرتون میاد از طرف خودتونه ،و هر نیکی که بهتون میرسه از طرف من"

وقتی این رفتارا رو از خودم واطرافیانم میبینه داغون میشم دیگه حتی دوست ندارم از خونه بیام بیرون انگار یه بغضی گلومو گرفته نه میتونم گریه کنم نه میتونم داد بزنم، فقط گه گاهی مینویسم تا شاید آرومم کنه امیدوارم بکسی برنخوره !

خدامنووامثال منو به راه راست هدایت کنه